جدول جو
جدول جو

معنی قاچاق کردن - جستجوی لغت در جدول جو

قاچاق کردن(فَ / فِ کَ دَ)
از قاچاق ترکی + کردن فارسی. گریزاندن از گمرک. ادا نکردن باج. مال التجاره را به نهانی از عشار یا از راهی غیرمسلوک بردن تا ادای باج و گمرک آن نکنند. بهرجه
لغت نامه دهخدا
قاچاق کردن
کش رفتن، گریزه کردن متاعی را پنهانی وارد کشور کردن و نپرداختن عوارض گمرکی آن
فرهنگ لغت هوشیار
قاچاق کردن
لتهريبٍ
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
دیکشنری فارسی به عربی
قاچاق کردن
Smuggle
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
قاچاق کردن
faire du trafic
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
قاچاق کردن
밀수하다
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
قاچاق کردن
contrabbandare
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
قاچاق کردن
contrabandear
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
قاچاق کردن
schmuggeln
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
قاچاق کردن
przemycać
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
قاچاق کردن
контрабандировать
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
دیکشنری فارسی به روسی
قاچاق کردن
контрабандити
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
قاچاق کردن
contrabandear
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
قاچاق کردن
तस्करी करना
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
دیکشنری فارسی به هندی
قاچاق کردن
smokkelen
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
قاچاق کردن
להבריח
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
دیکشنری فارسی به عبری
قاچاق کردن
menyelundupkan
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
قاچاق کردن
سمگلنگ کرنا
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
دیکشنری فارسی به اردو
قاچاق کردن
চোরাচালান করা
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
قاچاق کردن
ลักลอบ
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
قاچاق کردن
kusafirisha magendo
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
قاچاق کردن
密輸する
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
قاچاق کردن
偷运
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
دیکشنری فارسی به چینی
قاچاق کردن
kaçakçılık yapmak
تصویری از قاچاق کردن
تصویر قاچاق کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(صَ مَ دَ)
ملزم ساختن. الزام. مجبور کردن
لغت نامه دهخدا
(دَ)
بستن شیرخواره را در قنداق، بستن حولۀ یک پارچۀ تر پیرامون سینه و پهلو و پشت مبتلای به ذات الریه و ذات الجنب. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(ذَ / ذُو زَ دَ / دِ شُ دَ)
تشتی. تشتیه. مقابل ییلاق کردن
لغت نامه دهخدا
(دَ / دُو کَ دَ)
سر و صدا راه انداختن. جنگ و نزاع کردن
لغت نامه دهخدا
در تداول عوام نانخورش را کم کم با نان خوردن تا بهمه نان برسد، قناعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
در رفتن در رفتن (از سر خدمت و کار) غیبت کردن (در ساعت کار) : این برادر کلا است باشورا هم مدرسه است امروز گویا قاچاق شده و مادرش خبر ندارد، وارد شدن متاعی بدون پروانه قانونی بکشور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنداق کردن
تصویر قنداق کردن
بستن شیرخواره را در قنداق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قال چاق کردن
تصویر قال چاق کردن
سر و صدا راه انداختن، نزاع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قالچاق کردن
تصویر قالچاق کردن
فریاد کردن، ستیزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قال چاق کردن
تصویر قال چاق کردن
سر و صدا راه انداختن، نزاع کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاچاق شدن
تصویر قاچاق شدن
((شُ دَ))
جیم شدن، در رفتن
فرهنگ فارسی معین